عشق و ازدواج
دلـــــــــــم کمــي...دروغ چــــرا؟؟؟؟؟خــيلـــــــي زيــــــــــاد تــو را ميــــــــخواهــــد...
درباره وبلاگ


من فاطیما 25 ساله از اصفهان،امیدوارم از وبلاگ من خوشتون بیاد ، و همیشه عشقی ابدی داشته باشید. نظر یادتون نره.

پيوندها
دلـــــــــــم کمــي...
مجله ی تفریحی
مثل هیچکس
آقا بزرگ
مقالات پزشکی
ماهک بانو
سال های سیاه
و خدایی که در این نزدیکی است...
من و تو
عاشقانه های من
کوله پشتی نارنجی
خرید شارژ ایرانسل
بازاریابی و خرید و فروش فایل
سعیدم
*آناtbs*
آوای قلم
عشق گمشده
یک پسر تنها
همه چی
گر ایران بختیاری نداشت گمانم که از بخت یاری نداشت
همه چی
جملات عارفانه زیبا
nes تا ابد هستم
جمله های فلسفی زیبا
همسرانه
آنتی خرافه پرستی
در هم و بر هم
شهر اینترنتی با شهروندان اینترنتی
مستندهای زیبا را در اینجا ببینید!
پری خوشگله
specialist
شب شراب؟؟
ماه من گریه نکن
نمایشگاه عکس دایی احمد
فقط به خاطر تو
عکسهای نایاب و دیدنی را در اینجا ببینید
دلنوشته های ایرونیهای سرخابی
مردی از جنس عشق و احساس
کمپ اختصاصی مهناز افشار
تنها درخت جزیره
عاشقان متین 2 حنجره
وارونه و ابزارهای آن
هواداران مجید اخشابی
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق و ازدواج و آدرس fatima1367.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 105
بازدید هفته : 233
بازدید ماه : 396
بازدید کل : 200936
تعداد مطالب : 74
تعداد نظرات : 145
تعداد آنلاین : 1



کد ساعت فلش


نويسندگان
فاطیما

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, :: 18:9 :: نويسنده : فاطیما
 
 
یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده.

من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم، چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت، همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش، به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.

در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت. فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و روزنامه می‌مونه، یک اطمینان برات درست می‌کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر میکنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه می‌تونم شام دعوتش کنم اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو می‌کنم حتی اگر هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تونیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمیکنی که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می‌کنی و همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه! این تفاوت عشق و ازدواجه!
 
دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, :: 18:3 :: نويسنده : فاطیما

عشق یك جوشش كور است و پیوندی از سر نابینایی
اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, :: 17:47 :: نويسنده : فاطیما

اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی، بوته ای در دامنه ای باش
ولی بهترین بوته‌ای باش كه در كناره راه می‌روید
اگر نمی‌توانی بوته‌ای باشی، علف كوچكی باش و چشم‌انداز كنار شاه راهی را شادمانه‌تر كن
                                              

اگر نمی‌توانی نهنگ باشی، فقط یك ماهی كوچك باش
ولی بازیگوش‌ترین ماهی دریاچه

                                            
همه ما را كه ناخدا نمی‌كنند، ملوان هم می‌توان بود
در این دنیا برای همه ما كاری هست
كارهای بزرگ
كارهای كمی كوچكتر
و آنچه كه وظیفه ماست
چندان دور از دسترس نیست
                                            
اگرنمی‌توانی شاه راه باشی، كوره راه باش
اگر نمی‌توانی خورشید باشی، ستاره باش
با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند
                                            

هر آنچه كه هستی ، بهتریـنـش باش ...
                                                         

 
یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, :: 18:31 :: نويسنده : فاطیما

عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است…
تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …. کسی در پیرامونش نباشد!
اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…
و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……

 
پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 11:33 :: نويسنده : فاطیما

عکس دانلود شده از وبلاگ king1992

 
پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 10:44 :: نويسنده : فاطیما

وقتی ارزش ها عوض می شوند، عوضی ها با ارزش می شوند!

وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :
نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !

از انقلاب ترافیکش ماندو از آزادی میدانش.از استقلال هتل و از جمهوری خیابانش.سالهای سال همه چیز تغییر کرد جز ساندیسهایی که رویش مینویسند "از اینجا باز کنید"ولی مردم باز از آنجا باز میکنند!

فقر یعنی در خیابان آشغال بریزیم و از تمیزی خیابونای اروپا تعریف کنیم!

خدایا کیفیت رو فدای کمیت نکن. کمتر خلق کن ولی آدم خلق کن!

لباسها در آب کوتاه میشوند و برنج ها دراز. در درازای زندگی لباس باش و در پهنای آن، برنج. واگر عمق این پند را نفهمیدی, بدان که تنها نیستی.

 

 
پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 10:32 :: نويسنده : فاطیما

از امام هشتم (علیه السلام ) روایت شده كه فرموده اند :

"الحسنات فى شهر رمضان مقبولة ، والسیئات فیه مغفورة ، من قرا فى شهر رمضان آیة من كتاب الله عزوجل كان كمن ختم القرآن فى غیره من الشهور، و من ضحك... ." (بحارالانوار، ج 96، ص 340 - 341)



 



ادامه مطلب ...
 
پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 10:20 :: نويسنده : فاطیما

نه مرادم ، نه مریدم
نه پیامم ، نه کلامم
نه سلامم ، نه علیکم...



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, :: 17:53 :: نويسنده : فاطیما

تا حالا اندیشه اید که بیشتر دختران در شب های قدر از درگاه خداوند چه طلب میکنند اصلا توجه کردی همه دخترا شب قدر مومن میشن باخدا میشن میخان خدا یه نگاه بهشون کنه

 

بله خواسته آنها چیزی جز یک شوهر خوب نیست،موافقین؟؟؟

 
دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 19:38 :: نويسنده : فاطیما

1. یقه اولین خواستگار رو بچسبید که شاید تنها بخت شما باشه.

2. ناز و لفت و لیس رو بذارید کنار.

3. در معرض دید باشید گذشت اون زمان که میگفتن : من اون دختر نارنج و ترنجم که از آفتاب و از سایه می رنجم.

4. سن ازدواج رو بیارین پایین ، همون 17 یا 18 خوبه . بالاتر که برین همچین بگی نگی از دهن می افتین.

5. توی اجتماع بر بخورید ، با مردم قاطی شید ، با ننه صغرا و بی بی عذرا نشست و برخاست کنید ، همینا هستن که شادوماد می سازن واستون.

اگر نمی خواهید تبدیل به ترشی شوید بر روی ادامه مطلب کلیک کنید...



ادامه مطلب ...